رژیم اسلامی در میان دو تیغه قیچی

رضا مقدم

به نقل از به پیش! ۵٩، چهارشنبه ٣ آذر ١٣٨٩، ٢۵ نوامبر ٢٠١٠


٢٠ نوامبر ٢٠١٠

یک سال و نیم پس از کودتای سپاه و خامنه ای اعتراضات خیابانی فرو کش کرده بدون اینکه سرکوب خشن رژیم مردم را مرعوب کرده و به شکست کشانده باشد. کودتاچیان آنچنانچه از یک رژیم کودتا انتظار می رفت نه تنها بر اوضاع کاملا مسلط نیستند بلکه حتی قادر به ایجاد انسجام در صفوف خود نشده اند. نه کودتاچیان خود را پیروز می دانند و نه مردم خود را شکست خورده. به همین دلیل سئوال اساسی اوضاع سیاسی کنونی ایران این است که آیا اوضاع ناپایدار سیاسی به سوی تثبیت قدرت کودتاچیان خواهد رفت یا موج دوم مبارزه مردم شروع میشود و کودتاچیان و کل رژیم اسلامی را بسمت پرتگاه سقوط خواهد برد. رژیم اسلامی در میان دو تیغه قیچی بحران حکومتی و آتش زیر خاکستر جنبش مردم گرفتار شده است و راه خروج موفقی نمی یابد. پایان بحران حکومتی نتیجه توافق تمامی جناحها بر نقش خامنه ای و پذیرش داوری نهایی وی در تمام موارد اختلاف و منازعه است که حتی خوشبین ترین افراد جناح ها نیز کوچکترین امیدی به تحقق چنین روندی ندارند. جنبش اعتراضی مردم نیز اگر چه بشکل تظاهرات خیابانی بروز ندارد اما مردم خود را شکست خورده نمی دانند اگرچه اینجا و آنجا سرخوردگی هایی از نقش موسوی و کروبی در ایجاد وضع فعلی بروز کرده اما حتی خود کودتاچیان نیز اذعان دارند که اوضاع بسیار شکننده است.

اصلاح طلبان و استراتژی کاذب

رفسنجانی بخوبی به جایگاه و اهمیت نقش ساختاری ولایت فقیه به طور کلی و نقش خامنه ای بطور مشخص برای حفظ رژیم اسلامی واقف است. از نظر رفسنجانی، و به درست، رژیم اسلامی بدون ولی فقیه آینده ای ندارد و تضعیف موقعیت خامنه ای در میان جناحها، از عمر رژیم اسلامی می کاهد. رفسنجانی در یکساله و نیمه اخیر همواره بر نقش خامنه ای و ولایت فقیه تاکید کرده و در عین حال خواستار اجرای مطالباتی از جمله آزادی زندانیان مربوط به انتخابات ریاست جمهوری و دلجویی از "خسارت دیدگان" و غیره است تا شرکای سابق رژیم نظیر کروبی و موسوی هم بتوانند با خامنه ای به توافق برسند. از نظر رفسنجانی بحران اینگونه می تواند حل شود که خامنه ای از اتکاء تام و تمام به سپاه و نیروهای امنیتی صرفنظر کند و جایگاهی بر فراز جناح ها و بمثابه داور نهایی کشمکش جناح ها، برای خود شکل دهد.

کروبی و موسوی برخلاف رفسنجانی به تغییر موضع خامنه ای امیدی ندارند. اینها خود خامنه ای را در مرکز تصمیم گیری همه وقایع یکسال و نیمه اخیر می دانند و از وی قطع امید کرده اند. این دو خواهان اجرای تمام و کمال قانون اساسی هستند اما هیچ استراتژی ای برای دست یابی به این خواست ندارند. کروبی و موسوی از رادیکال شدن مبارزات مردم و مورد حمله قرار گرفتن ساختارهای اساسی رژیم اسلامی نگرانند و در عین حال همه راههای درون نظام را برای تحقق مطالباتشان بسته می بینند. کروبی در ناامیدی تمام از نمایندگان مجلس خبرگان که اکثرا منتصب خود خامنه ای هستند خواست تا به وظیفه خود در نظارت بر مواضع ولی فقیه و ارگانهای تابعه اش عمل کنند، یعنی خامنه ای را زیر فشار بگذارند تا از سیاستهایش دست بکشد! اینها چون هیچ استراتژی ای ندارند ناگزیرند با این قبیل "راهکارهایی" که خودشان هم می دانند پوچ است، به مردم معترض وانمود کنند که هنوز راه های باز و ناآزموده ای هست! برای اولین بار است که نزد اینها انتخابات در رژیم اسلامی معنایش را از دست داده و دیگر قرار نیست انتخابات وسیله تقسیم قدرت از قبل تعیین شده بین جناحهای مختلف رژیم اسلامی باشد. کروبی و موسوی خود بهتر از همه می دانند که قادر نیستند حتی طرفداران خود را قانع کنند که به تغییرات از طریق راه حل انتخاباتی امیدی داشته باشند.

انتقادات کروبی و موسوی و خاتمی و راه حلهایشان برای پایان دادن به بحران حکومتی اگر چه با طرحهای رفسنجانی سایه روشنهایی دارد اما وجه مشترک همه شان این است که فاقد یک استراتژی برای رسیدن به اهدافشان هستند و در عمل از پند و اندرز و نصیحت و هشدار به خامنه ای و کودتاچیان و مجلسیان هر چند بعضا با عتاب، فراتر نمی روند. از نظر رفسنجانی و به درست حل بحران فعلی در چهارچوب رژیم اسلامی فقط با همراهی خامنه ای ممکن است. به همین دلیل از نظر وی نباید شخص خامنه ای بعنوان مسئول تمامی فجایع رژیم معرفی شود چرا که لطمات اساسی به کل نظام می زند و حفظ آنرا دشوار می کند. احزاب حامی موسوی و کروبی، امثال مشارکت و مجاهدین انقلاب اسلامی هم بدون هیچ امیدی با طرح رفسنجانی همراهی کردند و نوار یک سردار سپاه که ماهها بود دست به دست می شد و روی سایتها هم قرار داشت را بهانه کردند تا سپاه را مسئول کودتا معرفی کنند و از سپاه نزد قوه قضائیه شکایت کردند! و بدین ترتیب خامنه ای را تلویحا مبرا دانستند و راه را برای تغییر موضوع خامنه ای باز کردند. سپاه نیز شکایت کنندگان را سریعا دستگیر کرد تا نقشه آنها برای جدا کردن خامنه ای از کودتای سپاه و طرح تبرئه خامنه ای را عقیم کند. تقابل سپاه با حرف خامنه ای مبنی بر جذب حداکثری و دفع حداقلی که موجی از طرحها برای سازش دو طرف را مطرح کرد نیز در راستای به شکست کشاندن نقشه جدا کردن خامنه ای از کودتای سپاه بود. سپاهیان حتی در مقابل هر گونه آشتی و یا حتی آتش بس برای اتحاد در مقابل حملات و فشارهای خارجی ایستادند. سپاه تنها راه را سرکوب تا به آخر و به شکست کشاندن کل جنبش و بیرون راندن تمام اصلاح طلبان دولتی و رفسنجانی و همسوهایش از ساختار رژیم اسلامی می داند.

با این حال امکان حل بحران حکومتی و اتحاد همه جناحها و گروه های قدیم و جدید آن (و حتی نهضت آزادی که فقط چند سالی در اوایل حکومت رژیم اسلامی بخشی از حاکمیت بود) وجود دارد. اگر آنها رژیم را در آستانه سقوط به بینند و البته بدین شرط که مطمئن باشند اتحادشان رژیم را حفظ می کند هیچ ابایی از بازگشت به آغوش گرم جمهوری اسلامی ندارند. اگر موسوی و کروبی و دیگر گروههای همسو احتمال بدهند که سازش آنها باعث ریزش نیروهایشان میشود و جناح طرفدار انقلاب و سرنگونی را قوی می کند، قطعا در آشتی تردید خواهند کرد. چرا که از نظر آنها اگر حفظ نظام اسلامی همراه با ولایت فقیه ممکن نباشد، نظام اسلامی بدون ولی فقیه (طرح کدیور) بر هر نوع نظام سکولار و دموکراتیک و طبعا کارگری و سوسیالیستی ترجیح دارد. بعلاوه باید توجه داشت که اگر ایدئولوگهای اسلامی سقوط نظام را محتمل بدانند بسیاریشان برای حفظ اسلام پس از رژیم اسلامی بسرعت از آن فاصله می گیرند و تلاش خواهند کرد تا جنایات سی ساله رژیم اسلامی به حساب اسلام گذاشته نشود. آخوندهای عالی رتبه ای که حاضر نشدند در قم حتی به دیدار خامنه ای بروند برای ایفای نقش در چنین روزهایی خود را آماده می کنند.

بهرحال، تظاهراتهای خیابانی پایان یافت بدون این اینکه مردم خود را شکست خورده و مایوس و مرعوب شده بدانند. فقدان استراتژی نقش اصلی و تعیین کننده در فروکش این اعتراضات داشت. اعتراضات علیه کودتا و تقلب در انتخابات با تظاهرات های خیابانی و با خواست تلویحی برکناری احمدی نژاد و تجدید انتخابات بالا گرفت. سرکوب اعتراضات به دستور خامنه ای در نماز جمعه آتش خشم مردم را شعله ور ساخت و مطالبات فرو خورده علیه سه دهه حاکمیت سیاه و خونین رژیم اسلامی سریعا چنان وسعتی گرفت که اصلاح طلبان و کروبی و موسوی را قبل از کودتاچیان نگران ساخت تا "دولت مستقر" را برسمیت بشناسند و از خواست برکناری احمدی نژاد و تجدید انتخابات دست بکشند. موسوی و کروبی قبل از اینکه جناح انقلابی و سوسیالیست جنبش به اندازه کافی خود را سازمان داده باشند خواست مشخص و همگانی برکناری احمدی نژاد را که مقاومت کودتاچیان در مقابل آن جنبش را وسیعتر و رادیکالتر می کرد از جنبش اعتراضی گرفتند و اجرای تمام قانون اساسی را بدون هیچ راهکاری برای دستیابی به آن بعنوان خواست مطرح کردند تا جنبش اعتراضی دیگر دلیل روز و عاجلی برای اعتراض نداشته باشد. موسوی و کروبی با برسمیت شناختن "دولت مستقر" با آگاهی کامل، خواست تجدید انتخابات که برای بخشهای زیادی از مردم (حتی آنها که در تظاهراتها شرکت نمی کردند) معقول و دارای حقانیت قوی بود را از جنبش اعتراضی گرفتند چرا که به قول حجت‌الاسلام خسروپناه "... به لحاظ جامعه شناختی و نه به لحاظ فقهی ... اگر رهبری اجازه می‌دادند انتخابات ابطال شود، قطعا نظام از بین می‌رفت." (رسا نیوز، همایش علمی آینده انقلاب اسلامی و تحلیل مسائل سیاسی کشور، عید قربان امسال). جنبش اعتراضی تبلیغاتش تند تر و افشاگریهایش رادیکال تر شد و تقریبا تمام ارکان رژیم اسلامی را مورد حمله قرار داد اما بدون استراتژی به هر دری زد و در مقابل زندان و شکنجه و تجاوز و اعدام مقاومت کرد و لاجرم بدون اینکه تسلیم شود و یا خود را بازنده بداند از حرکت خیابانی باز ماند. به همین دلیل، از نظر کودتاچیان این وضعیت "آتش زیر خاکستر" است که هر آن ممکن است دوباره شعله ور شود.

نیروهای انقلابی و سوسیالیست اگر چه با طرح شعارها و مطالبات رادیکال در اعتراضات خیابانی نظیر مرگ بر دیکتاتور، مرگ بر اصل ولایت فقیه و یا مرگ بر خامنه ای مهر خود را بر جنبش مردم زدند اما قادر نشدند بسرعتی که لازم بود خود را سازمان دهند و مانع لطمات فقدان استراتژی جناحهای دیگر جنبش نظیر لیبرالها و کروبی و موسوی شوند. کمبود جنبش اعتراضی مردم فقدان یک استراتژی است که در عین دارا بودن منافع مستقیم جنبش های کارگری، دانشجویی و زنان، بتواند این جنبشها و فعالین آنرا قانع کند که حاوی راه های معقول و انجام شدنی برای دستیابی به مطالبات اقتصادی، رفاهی، اجتماعی و سیاسی و آزادیخواهانه آنها است.

ناتوانی کودتاچیان

فقط جنبش اعتراضی مردم نیست که با معضلات و کمبودهایی روبروست. کودتاچیان هم در پایان دادن به بحران حکومتی با معضلات و مشکلات بسیاری روبرویند. خامنه ای و کودتاچیان قصد داشتند احمدی نژاد را رئیس جمهور اعلام کنند و چند صد نفر از اصلاح طلبان دولتی که حکم دستگیری آنها قبلا صادر شده بود را بلافاصله و بعضا حتی قبل از پایان ساعات رای گیری در روز انتخابات دستگیر کنند. و سپس معامله از قبل پیش بینی شده خود با اوباما را به انجام برسانند و از این طریق با گشایش اقتصادی احتمالی حاصل از رفع تحریمها و به ویژه در صنایع نفت بخشهایی از جامعه را نیز ساکت کنند. بدین ترتیب خامنه ای و سپاه می پنداشتند که کودتا بدون هیچ مشکلی پیروز می شود و یک جناح بزرگ و قدیمی رژیم یا به کودتاچیان تمکین می کنند و یا از صحنه سیاسی کاملا حذف میشوند. اما اعتراضات مردم تمام نقشه های کودتاچیان را بر هم زد. رژیم اسلامی نزد مردم جهان رسوا شد. معامله با اوباما به هم خورد. در میان جناح کودتاچیان نیز شکاف افتاد. سپاه یک دست و یکپارچه نماند. بسیاری از آخوندهای عالی رتبه ای که برای تحکیم ایدئولوژی نظام اسلامی فعالیت می کردند رسما از اعمال رژیم فاصله گرفتند و بخشی نیز از ظاهر شدن علنی با مقامات رژیم و تائید علنی اعمال رژیم خودداری کردند. کودتاچیان نه تنها نتوانستند سر شرکای سابق خود را بی سر و صدا و پنهانی زیر آب کنند بلکه با میلیونها مردم در خیابانها روبرو شدند که مرگ بر دیکتاتور را فریاد می زدند. فیلمها و عکسهای اعتراضات مردم و سرکوبشان توسط سپاه و بسیج و اخبار شکنجه و تجاوز به زندانیان در سراسر جهان منتشر شد و تثبیت قدرت کودتاچیان به درازا کشید و بحران حکومتی هنوز ادامه دارد.

کودتاچیان با یک سرکوب خشن و خونین نتوانستند سریعا بر اوضاع مسلط شوند و به درازا کشیده شدن سرکوب تاثیر عکس گذاشت و شیرازه امور برنامه های دراز مدتشان را از هم پاشاند. سپاه و خامنه ای برنامه های دراز مدت سیاسی و اقتصادی خود را رها کردند و مشغول دفاع از پایه های لرزان حکومت شدند. جنبش اعتراضی مردم در مقابل اولین تهاجمات وحشیانه و خونین کودتاچیان دوام آورد و از این طریق به ضعف رژیم اسلامی و به قدرت جنبش خود پی برد. رژیمی که در دهه 60 هزاران برابر امروز زندانی سیاسی داشت و تعداد کمی از آنها توانستند از کشتار های جمعی در زندان جان سالم به در ببرند، امروز از افشای جنایات، شکنجه ها و تجاوزاتش در زندانها در سطح جهان به ستوه آمده است.

کارایی سرکوب کودتاچیان کاسته شده و آنها را از یکپارچه کردن قدرت ناتوان کرده است. زیرا اعتراضات مردم آنها را از اعلام صریح و روشن انجام کودتا باز داشت. سپاه به کمک خامنه ای کودتا کرده است اما قدرت اعلام آنرا ندارند و همین برایشان مسئله ساز شده است. رژیم کودتا نیاز به "مجلس در راس امور" ندارد. اینها مجبور شده اند "مجلس در راس امور" را نگه دارند اما می خواهند در عمل آنرا نادیده بگیرند و این استخوان لای زخم صدای عده ای که باور ندارند کودتا شده را در آورده است. دولت کودتا مانند روش همه رژیم های کودتایی تصمیمات لازم الاجرایش را از بالا ابلاغ می کند؛ نظیر تصمیم به انحلال دانشگاه علوم پزشکی. منتها در مجلس عده ای از نمایندگان ناحالی از وزیر سئوال می کنند و دلیل می خواهند و انتقاد می کنند که چرا وزیر که روز گذشته در مجلس بوده درباره انحلال دانشگاه با آنها صلاح و مشورت نکرده است. (گویا عده ای از مجلسیان غافلند که تصمیم انحلال دانشگاه به خود وزیر هم روز قبل هنوز ابلاغ شده بوده و وی هم مانند مجلسیان از آن بی اطلاع بوده است). در صورتیکه خود وزیر هم تا روز قبل خبر نداشته که یک دانشگاه با چند هزار دانشجو و کارکن قرار است منحل شود! این حفظ ظاهر قضیه دارد کل کودتا را به شکست می کشاند چرا که در مقابل هر تصمیمش مجلس و وزیر و دست اندکاران اما و اگر می آورند و اجرایی شدن دستورات سپاه را با وقفه روبرو می کنند.

سپاه و خامنه ای اوضاع را مناسب انحلال قوه قضائیه ندانسته اند اما خود سپاه و نمایندگان خامنه ای درباره دستگیریها تصمیم می گیرند. واحدهای اطلاعاتی سپاه افراد را دستگیر و شکنجه می کنند، برایشان پرونده می سازند و حکم تعیین می کنند و برای ابلاغ به قاضی می دهند. عده ای از ناحالی های درون رژیم از قضات و قوه قضائیه و رئیس آن درباره پرونده های دستگیر شدگان سئوال می کنند و خواهان مستندات قانونی پرونده ها هستند. در صورتیکه قضات دستورات را از سپاه و خامنه ای دریافت و تنها آنرا با دست خط خود ابلاغ می کنند. همین. اکنون اگر فردی پسر رفسنجانی باشد و خامنه ای وساطت کند تنها ممکن است وی را به دست سپاه ندهند و تحویل قوه قضائیه دهند. از نظر جنتی که یکی از سران کودتاست قوه قضائیه از ابزارهای کافی برای رسیدگی به پرونده پسر رفسنجانی برخوردار نیست! اگر نحوه اداره کشور با اعمال یک رژیم کودتایی مقایسه شود همه چیز بدون هیچ تناقضی سر جای خودش است. دولت کودتا فقط آن بخش از تصمیمات مجلس را اجرا می کند که خودش آنرا قبول داشته باشد. یعنی مطابق تعریف، دولت کودتا تابع تصمیمات مجلس نیست. رژیم کودتا راسا وظیفه سرکوب مقاومت در مقابل کودتا را بعهده دارد و قوه قضائیه پاسخگو نیست و قدرتی ندارد.

اما هیچ رژیمی نمی تواند تنها با اتکا به سرکوب صرف جنبشهای اجتماعی را شکست دهد. جنبشها ریشه در نیازهای اجتماعی، سیاسی و اقتصادی دارند و باید پاسخ در خوری بگیرند. رژیم شاه جنبش ارتجاعی 15 خرداد 1342 را سرکوب کرد و در کنار آن با اقداماتی تحت عنوان "انقلاب شاه و مردم" که اصلاحات ارضی، حق رای به زنان، سهیم کردن کارگران در سود کارخانجات نمونه هایی از آن بود بخشهایی از جامعه را جذب کرد. رونق اقتصادی سالهای بعد حتی بخشهایی از اپوزیسیون لیبرال و بورژوایی رژیم شاه را به لذت بردن از افزایش ارقام حساب بانکیشان و سکوت در مقابل اختناق و دیکتاتوری واداشت.

رژیم اسلامی از این نظر هیچ نقطه مثبتی برای جلب جنبشها ندارد. سیاست خارجی اش به رجزخوانی خارجی تبدیل شده است. پافشاریش بر ادامه غنی سازی و خسارات سیاسی و اقتصادی عظیمی که ببار آورده حتی نزد بخشهای وسیعی از طرفداران و دست اندرکاران حال و گذشته رژیم اسلامی بی معنی و ابلهانه است. بحران اقتصادی که تحریمهای وسیع اروپا و آمریکا آنرا تشدید کرده سرچشمه بروز یک انفجار اجتماعی است. در همین راستا طرح "هدفمند کردن یارانه ها" که رژیم اسلامی راهی جز اجرای آن ندارد حتی از نظر خود کودتاچیان هم می تواند منشا عروج موج دوم اعتراضات باشد. به همین دلیل بجای اینکه اقتصاد دانان و مسئولین وزارت خانه های مربوطه برای توضیح طرح اقتصادی "هدفمند کردن یارانه ها" و فریب مردم جلو صحنه باشند، این وزارت اطلاعات و سپاه و بسیج و قاضیان بیدادگاههای رژیم اسلامی هستند که پیشاپیش مردم را تهدید می کنند و از اعتراض و مبارزه بر حذر میدارند. رژیم اسلامی در یکی از ضعیف ترین دوران حیات خود در داخل و خارج به ناچار باید وارد یک جنگ اقتصادی با مردم شود که می تواند موج دوم اعتراضات مردم را بر انگیزد و کل موجودیتش را رقم بزند.

به نقل از به پیش! ۵٩، چهارشنبه ٣ آذر ١٣٨٩، ٢۵ نوامبر ٢٠١٠


www.wsu-iran.org wsu_wm@yahoo.com